گزارشی از شیرین کاری ها
فرشته كوچولوي ما هنوز به طور كامل رو پاهاش نمي ايسته. البته اگه حواسش رو پرت كنيم، تا يكي دو دقيقه مي ايسته ولي اين كار رو روزي يكبار بيشتر نمي بينيم. مانيسا كه از ده ماهگي سه رو بصورت ده ياد گرفته بود، از يكسالگيش تا ده رو بلده حتي اگر از وسط شروع بشه. مثلا مي دونه كه بعد از هفت، هشت، بايد بگه "نه". نكته جالب اينكه تقريبا اصلا اشتباه نمي كنه.
مامان: يك (گاهي هم خودش شروع مي كنه) مانيسا: دو (با ناز فراوان و با تشديد بر روي "د")
مامان: دو مانيسا: ده
مامان: سه مانيسا: دار
مامان: چهار، پنج مانيسا: سيس
مامان: هفت، هشت مانيسا: نه نه (با تشديد روي "ن")
مامان: نه مانيسا: ده (با تشديد روي "د")
از بين اعداد (نه) گفتن رو خيلي دوست داره. تازه وقتي ميخواد جلب توجه كنه، بدو بدو اعدادي رو كه بلده به ترتيب مي گه و مجال شمردن بقيه رو نمي ده.
شنيدن گفتگوي دوسويه مانيسا و بابا مخصوصا بله هاي پر از عشوه اون براي من مامان خيلي خوشاينده.
بابا: مانيسا مانيسا: بَيه
بابا: دختر بابا مانيسا: بَيه
بابا: عزيز بابا مانيسا: بَيه
آقاجون : عسل آقا مانيسا: بَيه
آقاجون : دختر آقا مانيسا: بَيه
مكالمه دوست داشتني مانيسا و خاله پگاه
مانيسا: مامان پگاه: من مامان نيستم (به شوخي عصباني ميشه)
مانيسا: دداه (با خنده و تشديد بر "د" دوم)
نكته جالب ديگه اينه كه تا اسم كلمه "اينجوري " مياد سرسري ميكنه. مثلا ميخوام يادش بدم زيپ رو ياز كنه مي گم مانيسا اينجوري باز كن كوچولو عوض اينكه نگاه كنه به دستم، شروع مي كنه به تكون دادن سرش.
خدا را شاكرم به خاطر لطف بيكراني كه در حق من و محسن كرده و اين فرشته نازنين رو پيش ما امانت گذاشته تا باقيمانده عمرمون هدفي شيرينتر براي ادامه زندگي داشته باشيم.