مانيسامانيسا، تا این لحظه: 13 سال و 21 روز سن داره

دختر باران

تابستان 91

1391/6/6 2:49
نویسنده : مامان لاله
681 بازدید
اشتراک گذاری

این تابستون مانیسای مهربونم اولین بار کندوان رفت. بماند که چقدر شلوغ بود و از اونجاییکه من و باباش از ازدحام بدمون میاد در فاصله ای دورتر از روستا اتراق کردیم. برای بار اول بود که نوگل عزیزمون رودخانه رو لمس کرد.

و اینهم یه بوس جانانه قلب

مانیسا هر روز میره پیش آنه جون و من بعداز ظهر میرم دنبالش. ما باهم هر روز این مسیر رو طی می کنیم. گاهی با ماشین و گاهی پیاده. وقتی پیاده ایم دوتایی باهم طول راه رو بازی بازی میکنیم.

و تقریبا هر روز(غیر از ماه رمضون) با هم پارک می ریم.

و در حین تاب بازی شعر تاپ تاپ عباسی رو با هم می خونیم. من و بابایی اون قسمت شعر رو که می گه : اگه منو بندازی - رو بیشتر دوست داریم چون مانیسا اینجا رو میخونه:" اگه منو بیدا بیدا"

و اینهم مانیسا و خاطرات تراس خونه مامانم اینا

مانیسا با پاپانهای محبوبش:

کوچولوی ما علاقه زیادی به نشستن رو لبه شومینه داره و با احتیاط و آروم میشینه. هنگام نشستن  میگه : "بشینه"

مانیسا و ماه رمضان

روزه رو باباش می گیره, زولبیا بامیه شو مانیس میخورهنیشخند

 

و سفر دوباره به ترابزون

و شیطنت مانیسا با یه خارجی:

(مانیسا قصد قلقلک دادن داره!!!چشمک)

 

اینهم یه بوس دیگه

مانیسا و بابا جونش

مانیسا از عینک بزرگا بیشتر خوشش میاد تا عینک خودش:عینک

کوچولو داره برای رفتن به ساحل آماده میشهخجالت

دخترم در حال نظاره دریا

مانیسا یه دوچرخه دیده و می خواد بره به سمتش. ایشون در حال برانداز موقعیت برای انجام کاریه که می دونن خلافهلبخند

از نگاه من متوجه شده که موافق نیستم، پس به دنبال راه چاره استمتفکر

آهان راه چاره اخم کردنه!!! دست پیش گرفته که پس نیافتهعصبانی

اینم دوتا از دوستایی که مانیسا تو سفر باهاشون آشنا شدهقلب

این دختر خوشگل اسمش "آنونه" با تشدید روی نون اوله

دیدن مانیسا از پشت سر هم خالی از لطف نیست

 مانیسا با مجسمه دلفین

 

و ... رسیدیم خونهاوه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

آرزوی من
6 شهریور 91 2:46
این عکسارو میزاری فکر دل مارو میکنی
من رک میگم این خوشکلیش منو میگیره هی میام اینجا


ممنون از لطفتون
مامان رهام
6 شهریور 91 7:42
ای جانم...روز به روز تو دل بر رو تر میشی دختر
تابستون شلوغی داشتیا...


مرسي خاله از طرف من رهام رو ببوس


حالا منو پسنديدي واسه رهام؟؟؟
محبوبه
6 شهریور 91 8:17
عمه فدات بشه عسل منننننننننننننننن قربونت برم چه بزرگ شدي عزيز دلم .لاله جون دستت درد نكنه اين عكسا رو مي ذاري عزيز دلمونو ببينيم


ان شاا... ني ني گل پسرت سالم وسلامت به دنيا بياد شما هم براش وبلاگ درست كنين تا ما ها عكساشو ببينيم
هنوز به دنيا نيومده دلمون براش يه ذره شده

خاله ليلا
6 شهریور 91 10:01
مانيسا جونم روز به روز داره خوشگلتر ميشه. تو اون پيراهن صورتي ام كه ماهتر از بقيه هست. چشم بد به دور ان شاءا... ده تا بوس براي مانيسا جون


خاله جون به خوشگلي سلوي كه نميرسم!!!
الناز
7 شهریور 91 7:48
واي لاله جون عكسا خيلي قشنگ بودن شيطنت از چشاي دخترت ميباره
ولي انصافاٌ كامنتهائي كه تو براي هر عكس هم نوشتي خيلي هجان انگيز بود مثل يه فيلم جلو ميرفت


مرسي الناز جان كه سر زدي
پگاه
8 شهریور 91 1:12
با اینکه هر روز عروسکمو میبینم ولی شبا بازم دلتنگشم.. صبا همیشه با صدای دداه دداه گفتناش بیدار میشممم..من عااااااشق عروسکمممممم..عروسکم تو دنیا تااااا نداره.بووووووسسسسسسس



مرسی پگاه جونم برا همینه که مانیسا هم عاشق توست.
ساناز
8 شهریور 91 15:02
وای لاله جون اسفند دود کن واسه این خوشگله فداش بشم من چقد نازه
نسرین
8 شهریور 91 15:14
مانیسا چقد بزرگ شدی ماشالاااا..دلم برات 1 ذره شده عزیزم.چه پیرهن های خوشگلی می پوشونه مامانی برات.تو 1 دونه ای بخدا.بوس
بابا محسن
9 شهریور 91 13:35
وقتی سر کار هستم و خیلی خیلی خسته ام دیدن عکس های دخترم خیلی من و سر حال میاره. دست مامان لاله درد نکنه که این قدر زحمت کشیده و واقعا با چند عکس و جمله تمامی خاطراتمونو مثل یک فیلم برامون به نمایش میذاره.



الناز مامان ستیا
31 شهریور 91 12:12
وای این دخمله هر روز داره خوشگلتر می شه به خصوص با تلا و کلاههای رنگارنگش. مامان لاله دستت درد نکه واسه اینهمه زحملی که برا این عکسهای قشنگ کشیدی.
مامان رهام
12 آذر 91 10:55
مامانیش چرا عکسها و کارای بانمک دخملمونو نمی زاری آخه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر باران می باشد