تابستان 91
این تابستون مانیسای مهربونم اولین بار کندوان رفت. بماند که چقدر شلوغ بود و از اونجاییکه من و باباش از ازدحام بدمون میاد در فاصله ای دورتر از روستا اتراق کردیم. برای بار اول بود که نوگل عزیزمون رودخانه رو لمس کرد.
و اینهم یه بوس جانانه
مانیسا هر روز میره پیش آنه جون و من بعداز ظهر میرم دنبالش. ما باهم هر روز این مسیر رو طی می کنیم. گاهی با ماشین و گاهی پیاده. وقتی پیاده ایم دوتایی باهم طول راه رو بازی بازی میکنیم.
و تقریبا هر روز(غیر از ماه رمضون) با هم پارک می ریم.
و در حین تاب بازی شعر تاپ تاپ عباسی رو با هم می خونیم. من و بابایی اون قسمت شعر رو که می گه : اگه منو بندازی - رو بیشتر دوست داریم چون مانیسا اینجا رو میخونه:" اگه منو بیدا بیدا"
و اینهم مانیسا و خاطرات تراس خونه مامانم اینا
مانیسا با پاپانهای محبوبش:
کوچولوی ما علاقه زیادی به نشستن رو لبه شومینه داره و با احتیاط و آروم میشینه. هنگام نشستن میگه : "بشینه"
مانیسا و ماه رمضان
روزه رو باباش می گیره, زولبیا بامیه شو مانیس میخوره
و سفر دوباره به ترابزون
و شیطنت مانیسا با یه خارجی:
(مانیسا قصد قلقلک دادن داره!!!)
اینهم یه بوس دیگه
مانیسا و بابا جونش
مانیسا از عینک بزرگا بیشتر خوشش میاد تا عینک خودش:
کوچولو داره برای رفتن به ساحل آماده میشه
دخترم در حال نظاره دریا
مانیسا یه دوچرخه دیده و می خواد بره به سمتش. ایشون در حال برانداز موقعیت برای انجام کاریه که می دونن خلافه
از نگاه من متوجه شده که موافق نیستم، پس به دنبال راه چاره است
آهان راه چاره اخم کردنه!!! دست پیش گرفته که پس نیافته
اینم دوتا از دوستایی که مانیسا تو سفر باهاشون آشنا شده
این دختر خوشگل اسمش "آنونه" با تشدید روی نون اوله
دیدن مانیسا از پشت سر هم خالی از لطف نیست
مانیسا با مجسمه دلفین
و ... رسیدیم خونه